نویسنده: جوزف پریستلی(*)
مترجم: کامبیز گوتن



 

مقدمه:


جوزف پریستلی(1804-1733) یک فیلوزف مسیحی بود که با آزاد- اندیشان فرانسوی و انگلیسی نشست و برخاست می کرد ولی از مسیحیت در مقابل ملحدان طرفداری می نمود. ایمان مسیحی او بدانگونه ای بود که نمونه اش را قبلاً لاک و تولاند Toland ارائه داده بودند. او علاوه بر اینکه یک شیمی دان تجربی پرآوازه به شمار می آمد سِمَت کشیشی را نیز بر عهده داشت و یک لیبرال سیاسی بود. مطالب زیر از دو اثر وی گفتارها درباره تاریخ(1788)، و بررسی در خصوص اصول اولیه حکومت، و درباره سرشت آزادی و سیاسی، مدنی، و مذهبی (1768) انتخاب شده اند.
از آنجایی که در اکثر کارهای خداوند، ما نشانه های بارز نیات خردمندانه مهرآمیز او را می بینیم، هرگز به فکرمان نمی رسد که از اعتقادمان به خردمندی و مهربانی پروردگار دست برداریم، ما از عهده این برنمی آییم که هر ظاهری را در طبیعت با خردمندی و مهر خدا سازگار ببینیم. و اگر در بررسی کارهای طبیعت به این اصل معترف باشیم، باید قبول کنیم که در پی بردن به راز مشیت الهی چنین اصلی مصداق بیشتر پیدا می کند، موضوعی که از پوشیدگی و ابهام بیشتری برخوردار است و بسیار فراتر از قدرت عقلمان قرار دارد. چه خوب است که یک تاریخ نگار به هر موردی که پیشرفت و بهبودی در کار است و منجر به بهتر شدن شرایط و اوضاع می گردد توجه ورزد، و وقایع تاریخی را از دیدگاهی بسنجد که نیت پروردگار متعال را برای بهبود اوضاع در کار ببیند؛ و اگر نتواند گرایش خیراندیشانه مشابهی را در تمام ظواهر هستی ببیند چه بهتر که از کار خویش دست بدارد.
پس، چه بهتر، کسی که می خواهد کار خدا را دنبال کند بر هر امتیازی که عصر کنونی نسبت به دورانهای گذشته دارد توجه ورزد، و ببیند آیا می تواند نشانه هایی از پیشرفت و کمال بیشتر را در روند امور درک و احساس کند. او بخصوص باید به هر اتفاقی که به اشاعه علم دین کمک می کند توجه ورزد؛ و بالاخره چه بهتر که با دقت به تمامی شر و بلایائی که بشر از آنها می نالد نگاه بیندازد، و این را در مدنظر گیرد که آیا احتمال دارد که آنها چاره ای برای بلاهای عظیم تر باشند، یا، حتی وسیله ای باشند ضروری برای دستیابی به سعادتی بیشتر که توسط امر دیگری مقدور نیست، یا لااقل فرَجی باشند برای نیل به خوشکامی بالاتر. من تحت هر یک از این عنوانها نظریات مختصری خواهم داد تا به شما در بررسی این موضوع مهم کمکی کند.
اینکه وضع دنیا در حال حاضر، مخصوصاً وضع اروپا، رجحان دارد به آنچه در گذشته وجود می داشته، امری است محرز که شواهد موجود آن را تأیید می کنند، هزاران مورد نشان می دهند که چطور مردم دنیای باستان از لحاظ علم دینی از مردم این زمان در مرحله ای پایین تر قرار داشتند؛ در مورد دانش به طور کلی، در مورد نظام حکومتی، در مورد قوانین، چه قوانین ملل و چه قوانین کشورهای ویژه، در مورد هنر، امر تجارت، در مورد امور رفاهی زندگی، در مورد آداب و رفتارها ما نسبت به گذشته در مرحله ای بالاتر قرار داریم، و در نتیجه از سعادت بیشتری بهره مندیم. در گفتارهایی که ارائه شده اند ما همه این موارد را توجیه کرده ایم. در اینجا من فقط به دو مورد بسنده می کنم: «موضوعی که به قوانین و طرز حکومت مربوط می شوند و نشانگر مزیت عصر ما به دوران گذشته می باشند، اینها عبارتند از: امنیت شخصی و آزادی فردی.»
انسان از برتری قدرت فکری خود دو امتیاز اساسی را حاصل می کند. امتیاز اول این است که، به صورت یک فرد، انسان از نوعی درک و برداشت ذهنی برخوردار است که توسط آن می تواند از گذشته و آینده و حال حظی حاصل کرده و تعمقی نماید. این نوع فهم کردن با تجربه هر روز افزایش می یابد؛ و به این طریق سعادت انسان، هر چقدر که عقلش بالاتر می رود، پیوسته کمتر وابسته شرایط و احساسات موقتی می گردد.
امتیاز بعدی نیز از همان اصل منتج می شود، که از چندین لحاظ هم علت و هم معلول اولی است، به این معنی که نوع انسان قادر است به طریقی مشابه و بی کران تکامل حاصل کند؛ بر پایه همین اصل است که انسانهای دورانهای بعدی بسیار برتر از انسانهای دورانهای پیشین هستند، و ما فرض را بر این می گیریم که بین متقدمان و متأخران برابری سنی مراعات شده باشد. از این پیشرفت که نوع بشر طی نسل حیوانات در کار باشد، این به جهت همتی است که ما در امر اصلاح تولید مثل و تربیت آنها به عمل می آوریم. اما یک انسان در عصر ما، که از تعلیم و تربیت نسبتاً صحیحی برخوردار باشد، در یک کشور مسیحی پیشرفته، از قدرت بسیار بیشتری برای زندگی و برای سعادتمندی برخوردار است تا یک فرد هم- سنش در همان سرزمین یا کشوری دیگر که در قرن های پیشین زندگی می کرده. و به همین دلیل، شکی ندارم که یک انسان چند قرن بعد از ما، در سِنّی برابر، بسیار برتر از خود ما خواهد بود.
وسیله بزرگی که، برای این پیشرفت نوع بشر به سوی کمال، در دست خداوند قرار دارد جامعه، و در نتیجه حکومت است. در وضعی که بشر به حال خود در طبیعت رها شده باشد قدرتهای هر فردی با توجهی که به اهداف و امور متعدد نشان می دهد به هدر می روند. کاربرد این قدرتها همگی مشابه اند. از نسلی به نسل دیگر هر انسانی همان کاری را انجام می دهد که دیگران می کنند، و یا کرده اند، و هیچ کس از آن جایی شروع نمی کند که دیگری خاتمه داده است؛ حداقل می توان گفت که پیشرفتهای عمومی بسیار کُند و نامعلوم اند. این امر در میان اقوام وحشی، و بخصوص در سرزمینهایی که ساکنان کمی دارند، جاهایی که ارتباطات مردم با هم اندک است، و در نتیجه جامعه و حکومت بسیار عقب افتاده و ناقص می باشد، با وضوح کاملی به چشم می خورد؛ و این را به ویژه می توان در آمریکای شمالی و گرین لاند دید. در حالی که در یک جامعه تکامل یافته تر این امکان هست که تقسیم اهداف موردنظر انسانها به گونه شایسته تری انجام پذیرد. در یک چنین کشوری انسانها با هم پیوند داشته و به یکدیگر کمک می کنند؛ یعنی، اگر فردی خود را با کار واحدی مشغول می کند، دیگری با دقت کافی به امر جداگانه ای می پردازد.
بدینسان توانایی هر کس ثمره ای کامل ببار می آورد؛ و از آنجا، رفاه زندگی با پیشرفت بیشتری تأمین می گردد، و هر شاخه ای از دانش رشد زیادتر می یابد. در یک چنین وضعی، سالهای کمی لازم است تا به پیشرفت قبلی هر هنر یا علمی وقوف پیدا کرد، و بقیه عمر یک انسان، که در آن قوای ادراکه قوی هستند، صرف آن می شود که علم و هنر باز هم بسط بیشتری پیدا کنند. اگر به این ترتیب، هنر و یا علمی آنقدر افزایش یابد که درک همه آن آسان نباشد، در عرض چند وقت، تقسیم بندی مطلوبی در آن رشته صورت خواهد گرفت و شعب جدیدی پیدا خواهند شد. بدینسان تمامی دانش به بخش های کوچکتری تقسیم گردیده و گسترش خواهد یافت؛ و دانش به قول لُرد بیکن، از آنجایی که قدرت محسوب می شود، لذا در واقع توانایی های انسانی افزایش پیدا خواهند کرد؛ در آن صورت طبیعت چه از لحاظ موادش و چه از لحاظ قوانینش بهتر تحت اختیار ما قرار خواهد گرفت؛ انسانها وضع خود را در این جهان به مراتب ساده تر و راحتر خواهند ساخت؛ آنها احتمالاً عمر بیشتری خواهند نمود، و هر روز کامیاب تر خواهند گشت؛ هر کس با داشتن توان بیشتر( و من فکر می کنم با رغبت افزون تر) خوشبختی خود را به دیگران هم منتقل خواهد نمود. بدینسان، آغاز هستی هر چه می خواهد بوده باشد، فرجام آن شکوهمندتر و بهشتی تر خواهد شد، آنهم فراسوی آنچه که در پندارهای ما بگنجد. بعضی ممکن است فکر کنند این حرفها اغراق آمیزند، ولی من تصور می کنم بتوانم این موضوع را با توجه به تئوری سرشت انسان امری تحقق پذیر نشان داده، و ثابت کنم که راهی هم فراسوی عادیات طبیعی بشر وجود دارد. ولی، در حال حاضر، از این کار چشم می پوشم، چیزی که غور کردن به آن برایم همیشه دلپذیر بوده است.

پی نوشت ها :

*Joseph Priestly : Lectures on History (Bimingham: Gohnson: 1788), pp. 530-2: Essay on Government (London: J .

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.